شخصی دگمهای پیش خیاط برد و گفت لطفاً برای این دگمه لباس بدوزین. یکی از روشهای نوشتنِ کتاب، لباس دوختن واسه دگمه هاییه که جمع کردین. هرروز تو زندگی روزمره چیزهای جالبی که میبینین، بنویسین و توصیف کنین. کودکی که دست تو دست مادرش تو خیابان راه میره. مردی که تو صفِ بانک با خودش حرف میزنه.
احساسی که از نوشیدنِ یک دمنوشِ جدید گرفتین و….
بهمرور با دقت بیشتر به اطراف نگاه میکنین و همین یادداشتهای کوچیکو میشه تو یه متنِ بزرگ به کار برد و رنگ و بوی خاصی بهش داد.
رمان “جزءازکل” که خیلی پراستقبال بوده، اینطوریه. داستانِ کلی، خیلی ویژه نیست. اما تو هر صفحه یه توصیف، نگاه ویژه، واتفاقِ کوچیکه که از خوندنش لذت میبری و برای بیشتر خوندن این جملهها کتابو ادامه میدی.
این اولین کتابِ این نویسندست و قبلذ اون مشاغل مختلفی رو تجربه کرده و از فراوانی این جملاتِ قابلِ نقل تو کتاب پیداست که مدتها این جملات رو تکتک جمع کرده.