تو کتاب تفسیرهای زندگی اثر ویل دورانت نکات جالبی درباره مارسل پروست و کتابش نوشته شده. بعضی از این نکات رو براتون نوشتم:
پروست تو این فکر بود که رمانش صرفا مجموعه ای از ماجراها و عشقهای ساختگی نباشه
«من در پی مضمونی فلسفی برای خلق اثر ادبی عظیمی بودم»
مارسل با انتخاب زمان به مثابه اصل و جوهر داستانش مضمونی رو که دنبالش بود پیدا کرد.
پروست برای نوشتن این کتاب چند بار به پاریس سفر کرد تا چشم اندازها و ساختمانها و غروب خورشید رو تو ذهن خودش حک کنه. کتابهای کهنه و پوسیده رو ورق زد تا جزییات لباس ،زبان ،آداب و رسوم، اندیشه و اوضاع و احوال فرانسه رو موقع تولدش گردآوری کنه.
بعد از شروع نگارش بخش عمده زندگی اجتماعیش رو رها کرد و خودش رو توی اتاقی محبوس کرد و فقط نوشت و سرانجام بعد از اینکه ناشران مختلف از چاپ کتاب سرباز زدن، کتابو به خرج خودش چاپ کرد.