شتاب در کار نویسندگی (قسمتی از کتاب هنر نویسندگی)
ترجمه مجید روشنگر
در ماه های اخیر، در دنیای نشر کتاب، اتفاق کم نظیری رخ داده است. مؤسسه انتشارات هارپر / کالینز که از مؤسسات
بزرگ و معتبر نشر آمریکاست، پیش از صد قرارداد نشر را، به دلیل خلف وعده نویسندگانش که نتوانسته اند دست نوشته
های خود را به موقع به ناشر تحویل دهند، لغو کرده است. نامه زیر که از طرف ویراستار مؤسسه انتشارات فیبر و فیبر (یکی
دیگر از مؤسسات نشر معتبر انگلستان و ناشر مجموعه اشعار شیموس هینی) به یکی از نویسندگان نوشته شده، و پاسخ
دریافتی، در این زمینه بسیار خواندنی است.
م. زه – ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷
آقای بلیک موریسون عزیز،
اخیرا مصرانه از من خواسته اند که درباره قراردادهای قدیمی، به نویسندگان و مؤلفینی که به تعهدات خود عمل نکرده اند
یادآوری کنم – و البته کتاب شما درباره «انتحال»[۱] -که قرار بود ۱۱ (یازده) سال پیش متن آن را تحویل بدهید، در صدر
فهرست این یادآوری ها قرار دارد.
آیا فکر می کنید که اصلا شانسی وجود داشته باشد که من و شما بتوانیم بر روی تاریخی توافق کنیم که بر اساس آن متن
کتاب شما یا شکل تغییر یافته طرح اصلی – بدست ما برسد؟ یا این که فکرمی کنید من مجبور باشم به نماینده ادبی شما
نامه بنویسم که آن اولین قسط پرداخت شده به شما را به ما بازگرداند؟ من البته ترجیح می دهیم که درباره شق اول این
پیشنهاد به توافق برسیم. از سر لطف به من زنگی بزنید تا در این باره با هم گفتگو کنیم.
با بهترین آرزوهای همیشگی
کریس رید
مؤسسه انتشارات فیبر و فیبر
۱۶ ژوئن ۱۹۹۷
کریس عزیز،
از نامه ارسالی متشکرم. باید اعتراف کنم که از لحن تهدیدآمیز نامه شما کمی شگفت زده شدم. فقط ۱۱ (یازده) سال از
مهلت تحویل متن کتاب من گذشته است و شما شروع کرده اید به فشار آوردن به من! من همیشه به مؤسسه انتشارات
فیبر و فیبر Faber& Faber به عنوان ناشری نگاه کرده ام که وضع و حال آفرینش نویسندگی را درک می کند و می داند که
یک نویسنده، بدون آنکه دست خودش باشد، گاه کمی از وعده تحویل کتابش عقب می افتد. به خدا قسم، چنین نیست که
گویی بشود یک شبه نوشتن یک کار خلاقه را تمام کرد.
در حقیقت، تا لحظه ای که نامه شما به دستم رسید، من در کار نوشتن کتاب، با سرعت دو تا سه صفحه در سال،
پیشرفت منظمی داشتم. در یک سال، که سال حیرت انگیز Annus Mirabilis زندگی من بود این رقم فی الواقع به پنج
صفحه در سال افزایش یافت، و من واقعاً امیدوار بودم که اولین پیش نویس ماشین شده کتاب را در پایان قرن بعدی، (و قطعا
تا هزاره بعدی) برای شما بفرستم. امّا حالا نامه شما حسابی مرا عصبانی کرده و حسابی جلوی فکر مرا گرفته است، و
دیگر قادر به انجام کار نیستم.
چرا این روزها همه اینقدر شتاب زده اند که می خواهند بی درنگ نتایج کار را ببینند؟ در ایام جوانی من، یک نویسنده می
توانست تمام وقتش را (در واقع تمام عمرش) را بر سر نوشتن اثری بگذارد که درست از آب در آید. امّا به نظر می رسد که
عمر آن روزها به سر آمده، و آن عده از ما که چشم مان را به انتشار کتاب بعد از مرگ نویسنده دوخته ایم، دیگر چندان
طرفداری نداریم. در شرایط موجود، من چاره ای ندارم جز آن که قراردادم را با شما فسخ و قسط پرداختی شما را به شما
بازگردانم. امّا اجازه بدهید که خیلی هم در این کار عجله نداشته باشیم زیرا شما هنوز هم می توانید مرا برای صرف
ناهاری که همیشه وعده اش را داده اید، دعوت کنید.