خطاهای نویسندگی!

از کتاب خطاهای نویسندگی نوشته ی مهدی رضایی

«خیلی تلاش می­ کنم چیزی بنویسم اما هیچی به ذهنم نمی­ آید» یا «گر چیزی هم می­ نویسم به درد نخور است»  این جمله را از زبان خیلی ­ها می ­شنویم. وقتی که گفته می­ شود خب ایده ندارید ننویسید، در جواب می­ گویند، پس پیشکسوت­ ها چه می­ گویند که «هر روز باید نوشت.» بله باید نوشت، هر روز هم باید نوشت اما الزاما نباید هر روز داستان نوشت. برای مثال برای ارنست همینگوی نامه نوشتن، تفریح لذت بخشی بود. هم می­ توانست بی­ پروا هر آنچه را در داستان­ هایش ناگفته مانده است بیان کند و هم کمی شیطنت به خرج بدهد و از لاک نویسندگی­ اش بیاید بیرون، غیبت کند، بد و بیراه بگوید، شتابزده قضاوت کند و تخلیه شود برای نوشتن یک داستان ماندگار دیگر.

اغلب نامه ­ها را یا صبح ­ها می ­نوشت تا برای یک نوشته جدی روزانه آماده شود، یا عصرها پس از اتمام فصل یا داستانی از یک کتاب، تا خستگی ­اش برطرف شود. در این باره به یکی از دوستانش می ­­گوید: «وقتی که به نویسندگی عادت کرده ­ای، خیلی سخت است که از نوشتن دست بکشی، به همین خاطر است که مایلم با شما حرف بزنم، حتی اگر در قالب نامه و گفت­گوهای احمقانه و یک طرفه باشد.»

ارنست همینگوی

همین طور شد که در طول پنجاه سال، با حساب نامه ­هایی که مفقود شده یا به عمد یا سهو از بین رفته و با در نظر نگرفتن تلگراف ­های فراوانی که برای افراد مختلف می­ فرستاد، بیش ار شش هزار نامه نوشت.

نویسنده زمانی که ایده داشته باشد داستانش را می­ نویسد و زمانی که ایده ­ای برای نوشتن ندارد به تمرین نویسندگی می پردازد.

 نویسنده  در همه زندگی ­اش باید در حال تمرین باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با ما!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید
اسکرول به بالا