به خاطرات، بُعد انسانی بدین!

هرچند شروعِ نوشتن کتاب با خاطره‌نویسی روش مطلوبی به شمار میره ولی دقت داشته باشین که خاطره‌نویسی فقط

نوشتن رویدادها یا اتفاقات نیست.

به‌عنوان‌مثال: «صبح از خواب بیدار شدم، رفتم سرِکار و از سرِکار برگشتم خانه» .

به همچین جمله‌هایی خاطره‌نویسی نمیگن.

موقع خاطره‌نویسی سعی کنین اونو با لطافت و جزئیات توضیح بدین. اگه ما خاطره رو بدون جزئیاتش بگیم تبدیل

به تاریخ میشه.

تو مدرسه، یادگیری کتاب تاریخ دشوار به نظر میومد ولی وقتی یه فیلم تاریخی میدیدم

اون فیلم برای ما جذاب و لذت‌بخش بود و هنوز هم هست. چون‌که تو اون فیلم، خاطره یا تاریخی که شرح

داده میشه با تصویر و ترسیم بُعد انسانی شخصیت‌های فیلم، همراهه.

در واقع، با دادن بُعد انسانی به خاطره، وقایع و انسان‌ها رو احساس میکنیم و حس می‌کنیم که

شخصیت‌ها روح و حس دارن، ناراحت و خوشحال میشن.

به‌طورکلی تو خاطره‌نویسی در مورد توضیح حس و حال انسان‌ها و فضای حاکم بر روابط، تأکید زیادی

داشته و فقط به شرح اتفاق‌ها نپردازین.

هم‌چنین، موقع نوشتن خاطر‌های قدیمی، شنیده‌ها و دیده‌ها رو باهم ترکیب نکنین.

چون یه موقع ها یه شنیده، اونقدر تکرار شده که شکل واقعیت به خودش گرفته .

موقع نوشتن خاطره‌های قدیمی سعی کنین خودتونو تو همون سن و سال تصور کنین

و به زبان همون روزگار بنویسین. به‌عنوان‌مثال، اگه امروز مدیر یه شرکت بزرگ هستین

و خاطرات دانشجوییتون رو مینویسین؛ با دیدگاه و زبان همون دانشجو بنویسین؛ شاید حتی برای

این‌که باز تو همون حال و هوا قرار بگیرین بد نباشه که دوباره «گل‌کوچک» بازی کنین!

غلیان درآوردن طبع

یکی دیگه از راه‌های به غلیان درآوردن طبع خاطره‌نویسی، تورق آلبوم عکس‌های قدیمیه؛ این

کار کمک زیادی به یادآوری خاطره‌ها میکنه.

تو آلبوم‌های قدیمی خودتون، یکی از عکس‌ها رو انتخاب و درباره‌ی اون فکر کنین. اول هرچی درباره‌ی

اون عکس یادتون میاد رو فقط بنویسین. تأکید می‌کنم: هرچی که هست؛ یعنی فقط اتفاقات رو

ننویسین بلکه احساساتی که موقع گرفتن عکس داشتین رو هم بنویسین؛ مواردی مثل گرمی یا

سردی هوا، بویی که تو فضا وجود داشت، حسی که خودتون داشتین؛ حسی که دیگران تو اون لحظه داشتن…

بعد از اینکه همه‌چیز رو درباره‌ی اون عکس نوشتین، متن خودتونو بازخوانی کنین و حالا سعی کنین

متن رو به‌طرزی زیباتر بازنویسی کنین.

حتی شاید برای بهتر شدن نوشته، نظر سایر افراد حاضر تو اون عکس رو هم بپرسین

(اما خودتونو ملزم به نوشتنش نکنین) حتی شاید شرح کامل یه عکس، خودش، یه داستان کامل بشه.

میگن که «مارسل پروست» تو ایامی که مشغولِ نوشتن شاهکار خود «در جستجوی زمان ازدست‌رفته» بود،

یه شب به درب منزل یکی از دوستای قدیمی خودش رفت و ازش در مورد حضور و رنگ لباس یکی

از خانم‌هایی که سال‌ها پیش تو یه مهمونی پرشکوه حضور داشت؛ سؤال‌هایی پرسید!

همین حالا آلبوم‌های قدیمی خودتونو مرور کنین!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با ما!
مکالمه را شروع کنید
سلام! برای چت در WhatsApp پرسنل پشتیبانی که میخواهید با او صحبت کنید را انتخاب کنید
اسکرول به بالا