بعضیا فکر میکنن که وقتی اطلاعات خودشونو جمعآوری و مکتوب کردن؛ کتاب اونا آمادست
ولی اینطور نیست البته ممکنه که کتابی به این صورت منتشر بشه ولی کتاب پرفروشی نمیشه.
برای نوشتن یه کتاب پرفروش، به چندین مرحله ویراستاری و بررسی نیازه تا کتاب طوری آماده بشه که بازار از اون استقبال کنه.
مثالی از «جک کنفیلد» (Jack Canfield) میزنم. آقای جک کنفیلد نویسندهی مجموعه
کتابهای «سوپ جوجه برای روح است». ایشون میگه که من کتابمو بعد از آماده شدن منتشر
نکردم بلکه این کتابو که مجموعهای از صد داستان بود به افراد مختلفی دادم که بخونن
و رتبهبندی کنن؛ درنتیجه داستانهایی که رتبهی کمی از طرف خواننده های آزمایشی من
گرفته بودن رو حذف کردم.
هرچند خودم به اون داستانها علاقه داشتم ولی با خودم گفتم که چون اونا برای بعضی
از مخاطب های آزمایشی من جذاب نبودن؛ بهاحتمالقوی برای بعضی مخاطب های دیگه هم جذاب
نیست. من داستانها رو امتیازبندی کردم و یه سِری از داستانها رو اصلاً تو کتاب قرار ندادم.
کار جالب دیگه ای که ایشون انجام داده اینه که تعدادی از داستانهایی که امتیاز
بالاتری گرفتن رو اول کتاب و تعدادی از اون داستانها رو آخر کتاب قرار دادن؛ چون
به نظر جک کنفیلد وقتی مردم کتابی رو برای مطالعه دست میگیرن ابتدا به چند صفحهی
اول اون نگاهی میندازن یا میخونن و بعد اگه خوششون اومد چند صفحهی آخر کتابو هم
مطالعه میکنن و اگه دوست داشتن تصمیم به خرید کتاب میگیرن.
این انتخاب و شیوهی هوشمندانهی جک کنفیلد باعث شده تقریباً هرکسی که کتابشو
برای بررسی دست میگیره اونو بخره؛ پس وقتی کتابو نوشتین فکر نکنین نگارش
کتاب تموم شده و سریع انتظار عرضهی آن به بازار رو نداشته باشین؛ کتاب باید پالایش بشه تا پرفروش بشه.